۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

کمی آهسته تر...

1) سگ زرد هیچ نسبتی با شغال ندارد. هیچ رفاقتی، رابطه شغلی ، رابطه جنسی و ... در بینشان نیست. همین جا و یک بار برای همیشه، باید در برابر این شایعه تاریخی ایستاد. سگ زرد برادر شغال نیست آقا جان. دندانهایشان، پنجه هایشان، خشمشان، سگ صفتی یا شغال صفتیشان، رنگشان، حتی وجودشان و شکارشان، لاشه های به جا مانده از شکارشان، زمین تا آسمان فرق می کند.
2 ) نسبتی مستقیم وجود دارد بین مرارت کشیدن و عقلانیتی که از مرارت ها زاده می شود. تاریخ و آگاهی اش را مرارت هایش، چرخ دنده های خونینش ساخته اند. تجارب جمعی نسل پدرم از تجارب جمعی نسل من بیشتر است. هر چند صدای چس ناله و داد و بیداد من بیشتر باشد و بیشتر دست و پا بزنم. به آرامش تلخ و امید تو در توی پدر بیشتر اعتماد دارم تا بهانه جویی و بی قراری مزمن خودم. باید امیدوار تر باشیم و آرام تر. البته و البته کم حرف تر، خاصه در این روزها
3 ) " ظلمت در نیمروز" کوستلر هم به درد این روزها می خورد هم به درد روزهای بعد.
" ما تاریخ را کامل تر از دیگران آموخته ایم. انسجام منطقی افکارمان ما را از همه آن های دیگر متمایز کرده است. می دانیم که تاریخ برای فضیلت ارزشی قائل نیست و جنایت ها هیچ گاه مکافات نمی شوند. اما هر خطایی عواقب خودش را دارد که دامن هفت نسل را خواهد گرفت. هر اشتباه، جنایتی نابخشودنی است در برابر نسل های آینده"
مساله " جنایت و مکافات" نیست. مساله افق های فکر و رویا نیست. مساله کابوس های روزمره ای است که مدام دندانشان تیزتر می شود. شغال باشد و سگ، گراز باشد یا ببر، تن آدمی در برابر دندان های تیز آسیب پذیر است و رویاهایش، روانش از تنش آسیب پذیر تر. مساله کف و بالای مطالبات نیست، مساله استمرار بقا است. کمی آرام تر، صبور تر، فروتنانه تر... کمی آهسته تر، باید از کنار این روزها رد شد.